ایستادگی کن ، ایستادگی کن ؛ و ایستادگی کن …
و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها
جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را
فقط به نمایش می گذارد ندارد . . .
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
من برای تو میمیرم | 1 | 95 | nassim |
کی موافقه؟ | 2 | 45 | nassim |
زیستن اینگونه زیباست | 0 | 24 | nassim |
خدایا....... | 0 | 48 | mahdis |
داستان ما آدم ها | 0 | 27 | mahdis |
آنچه مهم است... | 0 | 20 | mahdis |
یاد روزگار کودکی | 0 | 21 | mahdis |
باوفاتر | 0 | 21 | mahdis |
نامه جادویی | 0 | 18 | ebiram |
پی دی اف هواپیما | 0 | 57 | ebiram |
نحوه ساختن هواپیما. (فیلم)) | 0 | 16 | ebiram |
نحوه ساختن هواپیما. (فیلم)) | 0 | 17 | ebiram |
مجموعه ۷۵ رینگتون هشدار زنگ Alarm Alert RingTones | 0 | 22 | ebiram |
پخش آنلاین رادیو و تلویزیون فارسی با myTV 4.5 | 0 | 24 | ebiram |
اس خنده دار | 1 | 60 | nassim |
عکس رو ترجمه کن | 0 | 32 | erfan |
شیطان و فرعون | 0 | 25 | erfan |
پسریک دست و پا | 0 | 15 | erfan |
گوشت | 0 | 20 | erfan |
فرار | 0 | 20 | erfan |
ایستادگی کن ، ایستادگی کن ؛ و ایستادگی کن …
و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها
جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را
فقط به نمایش می گذارد ندارد . . .
دلم سوخت برای پسرک
وقتی گفتم
کفشهایم را
خوب واکس بزن
گفت: خیالت راحت
مانند سرنوشتم برایت سیاهش میکنم
چوپانی را پرسیدند:
زندگی را چطور می بینی؟ گفت: زندگی را نمی دانم...
اما
گوسفندانم را پشم چینی کردم ، دیدم نیمی از آنها "گرگ" اند ...
هر چقدر هم که ضعيف باشي
گاهي اوقات
مي تواني تکيه گاه باشي
روزی پروانه ای بر خلاف طبیعت عاشق پرستویی شد و گفت: دوستت دارم...
پرستو سری تکان داد و گفت: زمان کوچ کردن است وقتی برگشتم میایم پیشت...
پرستو رفت و ندانست عمر پروانه کوتاه است!!!!!
بقیه در ادامه مطلب
1. «کورش» (در متن بابلی : «کو - رَ - آش»)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابـِل»(با - بی - لیم)، شاه «سـومـر»(شو- مـِ - ری) و «اَکـَّد»(اَک - کـ َ- دی - ای)، ...
2. ... همه ی جهان.
(از این جا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می شود.)
3. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
4. او آیین های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت.
5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه»(اِ- سَگ - ایلَـه) برای شهر «اور»(او - ریم) و دیگر شهرها ساخت.
(«اِسَـگیـلَـه / اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتـَه» دارد که در حماسه ی سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای «جهانشاه درخشانی» در «آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان»(تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» می داند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند به شمار می آوردند و «کاشـّو / کاسـّو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه ی «کاس» برای رنگ آبی در گویش های محلی بکار می رود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کاس آقا» خطاب می کنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتـَه با نواحی باستانی ِحاشیه ی هلیل رود در جنوب جیرفت بنگرید به : مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهن ترین تمدن شرق، تهران، 1382)
6. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند می کرد، خشونت و بدکرداری.
7. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می کرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَـردوک»(اَمَـر - اوتو) خدای بزرگ روی برگرداند.
(گمان می رود نام «مردوک» با واژه ی آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی / بی مرگی» در پیوند باشد. اما ویژگی های دیگر مردوک شباهت هایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره ی «مشتری» متجلی می شده است. همان گونه که مردوک را با نام «اَمَـر - اوتو» می شناخته اند؛ از او با نام آریایی و کاسی ِ«شوگورو» نیز یاد می کردهاند که به معنای «بزرگ ترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا / سرور خردمند) در پیوند است)
8. او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه ای ساکنان شهر را آزار می داد. او با کارهای خشن ِخود مردم را نابود می کرد ... همه ی مردم را.
9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنلیل / ایـلـّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند.
(منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)
10. مردم از خدای بزرگ می خواستند تا به وضع همه ی باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه ی شان رو به ویرانی می رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابـِل» بازگردند.
11. ساکنان سرزمین «سومِـر» و «اَکـَّد» مانند مردگان شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
12. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه ی کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنـْشان»(اَن - شـَ - اَن) را برخواند. از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.
13. او تمام سرزمین «گوتی»(کو - تی - ای) را به فرمانبرداری کورش درآورد. همچنین همه ی مردمان «ماد»(اوم - مـان مَـن - دَه) را. کـورش با هر «سیاه سر» (همه ی انـسان ها) دادگرانه رفتار کرد.
(در تداول، نام ِبابلی «اومان منده» را با «ماد» برابر می دانند. اما به نظر می آید که این نام بر همه یا یکی از اقوام آریایی که در هزاره ی دوم پیش از میلاد به میان دورود مهاجرت کرده بوده اند؛ اطلاق می شده است.)
14. کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می کرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه ی نیکِ این پشتیبان ِمردم خرسند بود.
15. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی داشت.
(ممکن است منظور دیده شدن سیاره ی مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره ی مشتری نماد آسمانی ِ«اهورامزدا / مردوک» بوده است. نک به : بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه ی همایون صنعتی زاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان می داند.)
16. لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه ای شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره می سپردند.
17. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نـَبـونـید»(نـَ - بو - نـ َ- اید) شاه را به دست کورش سپرد.
18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکـَّد و همه ی فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره های درخشان او را بوسیدند.
19. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ی ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
20. منم «کورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَّد، شاه چهار گوشه ی جهان.
(از این جا روایت به صیغه ی اول شخص و از زبان کورش بازگو می شود. استرابو نقل می کند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کـُر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این ، نام او «اَگـرَداتوس»(Agradatus) (اَگـرَداد / اَگـراداد) بوده است. نک به : جغرافیای استرابو، ترجمه ی هـ. صنعتی زاده، 1382، ص. 319)
21. پسر «کمبوجیه»(کـ َ- اَم - بو - زی - یَه)، شاه بزرگ، شاه «اَنـْشان»، نـوه ی «کـورش»(کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره ی «چیش پیش» (شی - ایش - بی - ایش)، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
22. از دودمانی کـه همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را «بـِل / بعل» (بـ ِ- لو) (خداوند / = مردوک) و «نـَبـو»(نـ َ- بو) گرامی می دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛
(«نـَبو» ایزد نویسندگی و دبیری بوده، و نیایشگاه او به نام «اِزیدَه» خوانده می شده است. ورود کورش «بدون جنگ و پیکار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلکه در متون بابلی همچون «سالنامه ی نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت»(کتاب یکم) تایید شده است. برای آگاهی از سالنامه ی نبونید نگاه کنید به : Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.)
23. همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
(پذیرش کورش توسط مردم، در «کورش نامه / سیروپدی»(Curou Paideia) نوشته ی گزنفون نیز تایید شده است. گزنفون اظهار می دارد که مردمان همه ی کشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار کورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، کتاب یکم))
24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
25. وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نـَبونید، مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.
26. من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
27. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه ی سپاهیان من،
28. برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه ی شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته اند؛
29. و همه ی پادشاهان سرزمین های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین»(دریای مدیترانه تا دریای فارس)، همه ی مردم سرزمین های دوردست، همه ی پادشاهان «آموری»(اَ - مور - ری - ای)، همه ی چادرنشینان،
30. مـرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از ... تا «آشـور» (اَش - شور) و «شوش» (شو - شَن)
31. من شهرهای «آگادِه»(اَ - گـَ - دِه)، «اِشنونا»(اِش - نو - نَک)، «زَمبان»(زَ - اَم - بـَ - اَن)، «مِتورنو»(مـِ - تور - نو)، «دیر»(دِ - ایر)، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آن سوی «دجله»(ای - دیک - لَت) که ویران شده بود را از نو ساختم.
32. فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه ی خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه ی مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه های خود برگرداندم. خانه های ویران آنان را آباد کردم. همه ی مردم را به همبستگی فرا خواندم.
(با این که هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودن ِکورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بوده است که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس که موبدان زرتشتی ِعصر ساسانی با سختگیری و خشونت های بی شمار و اعمال سلیقه های شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند.)
33. هم چنین پیکره ی خدایان سومر و اَکـَّد را که نـَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،
34. به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم، بشود که دل ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم،
(گشایش و بازسازی نیایشگاه ها به فرمان کورش، دست کم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میان دورود کشف شده، آمده است : «منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آن که «اِسَگیلَه» و «اِزیدَه» را باز ساخت.» برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه ی 156 مقاله ی W. Eilers در کتاب شناسی)
35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: «به کورش شاه، پادشاهی که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.»
(در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئـُچَـنـْگـْه» (اَنـَغران / اَنارام) به معنای «روشنایی ِبی پایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است.)
36. بی گمان در روزهای سازندگی، همگی ِمردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه ی مردم جامعه ای آرام فراهم ساختم.
(صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم) ...
37. … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک ها و کبوتران …
(از سطر 37 تا 45 بخش نویافته ای است که در مقاله ی «درباره ی منشور کورش» به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله ی بلافصل سطرهای پیشین نیست.)
38. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور - اِنلیل»(ایم - گور - اِن - لیل) را استوار گردانیدم ...
39. ... دیوار آجری خندق شهر را،
40. ... که هیچ یک از شاهان پیشین با بردگان ِبه بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛
41. ... به انجام رسانیدم.
42. دروازه هایی بزرگ برای آن ها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ ...
43. ... کتیبه ای از پادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال»(آش - شور - با - نی - اَپ - لی)
44. ...
45. ... برای همیشه !
نیکی و سود خویش را در زیان دیگران مخواه.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
عاشق عاشقی باش و دوست داشتن را دوست بدار، از تنفر متنفر باش و به مهربانی مهر بورز، با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی همت است.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
خورشید باش که اگر خواستی برکسی نتابی نتوانی .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
عشق می ماند؛ انسان ها هستند که عوض می شوند .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
خوشبختی از آن کسانیست که خواهان خوشبختی دیگران باشند .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
اگر کسی را دوست داری، به او بگو . زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته میمانند، میشکنند .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
کسی که بر نفس خود غلبه نکرد بر هیچ چیز غالب نخواهد شد.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
بردباری ، هنگامی خوب است که مبدأ منزهی داشته باشد ، وگرنه در مقابل بیدادگری ، بردباری ناتوانی ، و ناتوانی مقدمه نابودی است.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
انسانهایی که تنها هستند،همیشه در معرض خطر عشق اند.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
همیشه اشتباهات مردم را ببخش نه به خاطر اینکه آنها سزاوار بخشش اند بلکه تو سزاوار آرامش هستی.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
آنچه را می شنوید به عقل سلیم و منش پاک و روشن بسنجید و آنگاه بپذیرید.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
در دوره ای که از آن اوباش است بهتر است که اعتماد و اندیشه تان را پنهان کنید.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
راه جهان یکی است و آن راستیست .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
من آینده را دوست دارم چون بقیه عمرم را باید در آن بگذرانم .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از آنو همیشه قسمتی از غم دیگران باش نه دلیل آن.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
هنگامی که همه یکسان فکر می کنند دیگر کسی بیشتر نمی اندیشد.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
نیکی و سود خویش را در زیان دیگری مخواه.زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار کسان در آن نباشد .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
بهترین زندگی دو جهان برای کسانی است که نیک بیاندیشند و پارسایی را سرلوحه زندگی خویش کنند . زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
همسری که برای دخترت برگزیدی به او معرفی کن ولی انتخاب نهایی را به دست خودش بسپار . زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
انسانی که گمراهی را ببیند و او را با دانش و خرد خویش راهنمایی نکند در ردیف گناهکاران است . زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
انسان به هر چه که اراده کند خواهد رسید . اندیشه آدمی سازنده زندگی اوست . زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
خداوند این جهان زیبا را برای شادی انسان در مسیر نیک آفریده است .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
کسانی در زندگی سرافراز و آسوده خواهند زیست که در زندگی به ندای وجدان درونی خویش گوش فرا دهند و آن را ارج نهند . زیرا وجدان درونی همه انسانها آنها را به سوی کردار نیک رهنمایی میکند . زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
وظیفه هر انسان در زندگی اش کار و کوشش و آبادی و پیشرفت جهان است . زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
هر کس باید بیاندیشد که کیست ؟ از کجا آمده است و برای چه در این جهان زندگی میکند ؟ زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
انسان در گزینش خوب و بد زندگی اش آزاد است . هر زن و مردی بایستی بهترین گفتار را بشنوند و مسیر خویش را در زندگی برگزیند .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
بهشت و دوزخ ما در این جهان در دستان خود ماست . نیکی پاسخ نیکی است و بدی سزای بدی . نتیجه زندگی ما حاصل اعمال ماست . زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم سازد .زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
هر یک از شما باید در کردار نیک به دیگری سبقت جوید و از این رو زندگی خود را خوش و خرم سازد. زرتشت
*********سخنان زرتشت**********
زندگی شما وقتی زیبا و شیرین خواهد شد، که پندارتان، کردارتان و گفتارتان نیک باشد.زرتشت
سرمشق هاي آب بابا يادمان رفت رسم نوشتن با قلم ها يادمان رفت
گل كردن لبخندهاي همكلاسي دريك نگاه ساده حتي يادمان رفت
ترس ازمعلم حل تمرين پاي تخته آن زنگهاي بي كلك را يادمان رفت
راه فرار از مشق هاي توي خانه اي واي ننوشتيم آقارا يادمان رفت
آنروزهارا آنقدَر شوخي گرفتيم جدّيت تصميم كبري يادمان رفت شعرخداي مهربانراحفظ كرديم يادش بخيرامّا خدارا يادمان رفت در گوشمان خواندندرسم آدميّت آن حرفهارا زودامّا يادمان رفت
فرداچكاره ميشوي موضوع انشا ساده نوشتيم آنقدرتا يادمان رفت ديروزتكليف آب بابا بودوخط خورد تكليف فردا نان وبابا يادمان رفت شعرخدای مهربان راحفظ کردیم اما خدای مهربان را یادمان رفت !!!
به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، بر میگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی!!
قبلا برق میرفت بابامون سر فحش رو میکشید به اداره برق، الان برق میره خوشحال هم میشه !!
خانومه ناراحت توی تاکسی: به فاصله چند روز هم شوهرم بهم خیانت کرد هم دوست پسرم !!
فدراسیون فوتبال فقط تو 6 ماه، نیم میلیاد تومن از فحاشی فوتبالیستها درآمد داشته، یعنی به عبارتی قیمت فحش از قیمت طلا هم زده بالا !!
ایران که هستیم توی سوپر مارکت ها دنبال جنس خارجی میگردیم، بعد خارج که میریم، میافتیم دنبال جنس ایرانی! < وای عزیزم; پفک نمکی ! >
تو سریال ستایش زنه به شوهرش میگه باردارم ، شوهره به جای اینکه بغلش کنه میره بیرون. رو به بقاله داد میزنه هوووووووووراااا !!
میری از خودپرداز پول بگیری، رمزتو میزنی پول برمیداری. بار دوم کارتو میذاری، رمزو اشتباه میزنی، یکی از پشت میگه: اقا رمزتو اشتباه زدیها !!!
سر بازه اومده جلوی دبیرستان دخترانه کشیک بده مزاحمت ایجاد نشه، خودش چشمک میزنه به ملت !!
پسورد اینترنت وایرلسم رو عوض کردم، همسایمون زنگ زده میگه پسوردتو عوض کردی ؟ میگم: نه! میگه اخه قبلا شماره موبایلت بود، الان هر چی میزنم کانکت نمیشم !!
تو کوچه ترقه زدن ، پیرزنه دم در وایستاده بود هفت جد و اباد طرف رو نفرین کرد، دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی! پیرزنه گفت: قربون قد و بالات مادر مواظب باش !!!
بقیه اش تو ادامه مطلب ... جالبن بخونید
قبل از ازدواج
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: میخوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی میپرسی؟
دختر: منو میبوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو میزنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمیام؟!
دختر: میتونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!
بعد ازدواج؟
رابطه پسراو دخترا قبل و بعد ازدواج اینجا هست بقیش
ما از هم جدا شدیم ،
ولی من از با تو بودن خیلی چیزها یاد گرفتم !!
یاد گرفتم ،
می توان هر روز لافِ عاشقی زد وقتی عاشق نیستی
یاد گرفتم ،
دیگر برای هیـــــــــچکس غرورم را زیر پا نگذارم
یاد گرفتم ،
گریه های هیـــــــــــــچکس را باور نکنم
یاد گرفتم ،
باید که مــــرد عمل بود و بجای تهدید ، خیانت کرد
یاد گرفتم ،
به خاطر کسی که دوست اش می داری باید دروغ گفت
یاد گرفتم ،
به هیــــــــچکس، هیــــــــــــچوقت فرصت جبران ندهم
یاد گرفتم ،
باید چشم ها را نبست ُ بوسید و مردن ِ احساس را دید
یادگرفتم ،
در آغوش دیگری ست که می شود همه چیز را فراموش کرد
اینهـا همه میراث دوست داشتن ِ توست
و اینها همه تاوان حماقت است
و اینها همه ، تنفــــــــــــــــــــــر است
از تویی که باور نداشتی ،
از خودم که ثابت نکردم،
و از عشقی که در این بین جان داد و تباه شد . . .
از من پرسید تو مال منی؟
گفتم: آره!
مال خود خودتم،
هر کاری دلت میخواد باهام بکن.
گفت: هرکاری؟
گفتم: آره.
ت ن ه ا م گذاشت و رفت